داستان های خانوم x

آخرین نظرات گزاشته شده
  • ۱۱ تیر ۹۸، ۱۲:۱۸ - ماهی کوچولوی قرمز
  • ۱۵ ارديبهشت ۹۸، ۱۷:۳۴ - پریسا سادات ..
    :)))

۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

۱۷
خرداد

بیا پنجره های عشق وایمان و امیدواری را باز کنیم بیا تا دلهایمان را از کینه ها بتکانیم بیا هم توبیا وهم تمام کسانی که مثل من سودای عشق خدایی در سرمیپرورند بیایید ذره ای هرچند کوچک وناقابل خود را شبیه او(خدا) کنیم.

خب مگر چه میشود!!؟...

دنیا به آخر می رسد ؟...   یا

آسمان به زمین میاد؟...

بیایید دست به دست بدیم تاشایدوضع را بهترازآنچه هست کنیم.بیایید آدم های بهتری برای خالق خویش باشیم...آدم های خوب والبته بنده های دوست داشتنی تر...

به پشت سرم که نگاه میکنم عرق سرد پشیمانی کل وجودم رو غرق در اندوه میکند و سردی مایل به گرمی سرتاپایم را در آغوش میگیرد.خجالت وشرمندگی حاصل ازتاسف فرصت های گذشته آنقدر روحم رو با خودش درگیر میکند که زبان از به جاری ساختن کلمات وتوصیف آن حالت قاصر میشود.

جسم وکالبد وروحم مدام باهم در جنگ وستیزند

غمی که تمام جودم را درگذشت این چند سال در برگرفته را کتوان نمیکنم ولی باید بپذیریم که بعضی از حرف ها در عین سادگی/سختیتی باخود به همراه دارند.نوشته های من هم چنین حالاتی دارد با اینکه در بعضی از جاها رشته کلامم از دستم در میرو و یا جملات را آنقدر که با آب وتاب باید باشند، ادا نمیکنم ولی بااین همه بازم خوشحالم چون در حال انجام کاریم که قلبا بهش ایمان دارم مگر نه اینکه انسان به امید زنده است این حرفا وامیدهاست که به قلبم قوت لازم را میدهد تا نهراسم از سختی های بین راه...

خدا آنقدر روح بزرگی دارد که داشتن ذره ای از آن روح بزرگ وبلند مرتبه برای سال ها برایم کفایت میکند ...

خدایا دراین روزها واین شب ها...بشنو صدایم را...کمک خواستن هایم به من قدرتی بده همه چیز ها را آنطور که هستند قبول کنم وبپذیرم .خدایا من جز تو امیدی ندارم امیدم را ناامید نکن ودر متولد شدن آدمی که در درونم سالهاست زندانیست یاریم کن.

از آن کمک کردن های اساسی ومخصوص خودت ...

اشنباهاتم را ندید بگیر

عجول بودن هایم را با صبر وشکیبایی خداییت اصلاح کن

نبودن هایم را بودن حساب کن

گریه هایم را به خنده های از ته دل مبدل کن

نامهربانی اطرافیانم را با مهربانی خودت جبران کن

خدایا به من گوشی بده تا نشنوم آنچه شتیدنش تورا آزار میدهد نبینم چیزهایی که نباید ببنم ونشم آدمی که تودیگر توجه ای به او نداری

خدایاااااا اگر روزی و روزگاری خواستی دیگر من را نبینی لطفا یک روز قبل از فرارسیدن جنین روز نحصی حیات و زندگیم را از من بگیر چون من تحمل لحظه ای را ندارم که دیگر نبینی ونشنوی مرا ...

خدایا من را ببین نه آنگونه که هستم من را ببین آنگونه که هستی ودر شان آن خدایی به این بنده تقصیر کارت نگاه کن که من در ذهنم ساختم درست همانطور بخشنده وصبور ...خدایاااا طوری نگاهم کن که آرامش در زندگیم موج بزند وتمام استرس ها واظتراب ها بروند وجای خود را به شادی وامید ها بدهند.

ودر آخر خوب است یاد کنم از سخنان مولایم علی که میفرماید:زندگی مثال گذر ابرهایی است که چون رعد وبرق میگزرند.

زندگی.زندگی.زندگی...

این کلمه کوتاه پنج حرفی اما هزار صفحه ای ...

چی!!!درست شنیدم هزار صفحه ای؟؟؟

فراموشی گرفتی یا ...

اوه راست میگی .من معضرت میخوام .حرفم را پس میگیرم مگر میشد هزازران هزار قصه ی زندگی اشخاص مختلف را با تمام تصمیمات درست وغلطشان را در هزار صفحه جا داد.نه غیر ممکن است...

خب از این حرف ها بگزریم نه من جان نوشتن دارم ونه شماها حال خواندن تا همینجا هم که چند لحظه ای را به خواندن متن این بنده حقیر گزراندین بسیار بسیااار متشکر وقدر دانم .

ودر آخر

ای مردم .ای مرد عزیز سرزمینم به خداوندی خدا با غصه خوردن ویکجا نشستن وتلاش نکردن مشکلی حل نمیشد وچقد عالی میشود اگر لحظه ای هیچ چیز وهیچ کس جز رضایت اون بالایی برایت مهم نباشد حتی فکر کردن بهش هم زیبا وآرام بخش است ...چه برسد به...

این سه نقطه ها ادامه دارد ممنون از توجهتون لطفا همچنان دنبال کننده وبلاگ بنده باشید چون  به امید خدانوشته های قوی تری منتظر خوانده شدن وشنیده شدن هستند ...

  • khanom x ...